یلدا

این یلدا هم که فکر می کنم نهمین یلدای تنهایی من باشد به پایانش نزدیک می شود. احتمالا امشب حجم اینترنتم از عکس های با کیفیت سفره های رنگین ته می کشد و البته چه بهتر از دیدن شادی خانواده.

ظهر تنها خواهرم تماس گرفت و وقتی اصرارش برای راهی شدن من بی فایده دید بغضش در جمع ترکید و شاید اگر غرور مردانه همراه من نبود من هم اشک هایم را از گونه هایم دریغ نمی کردم.

چند روز قبل مادرم آش زرشک وحشی ( خوشمزه ترین غذای محلی با خواص دارویی فراوان که به اشکینه زرک معروف است) پخته بود، آن هم از با آن زرشک هایی که در صخره هاییست که جمع آوری آن جز با اصول کوهنوردی ممکن نیست و مادرم در تماسی گفت که یک قاشق هم از گلویم پایین نمی رود کاش خودت می بودی و عکسی که از آن غذا فرستاد آشپزی بی نظیر مادرم را دوباره در خاطرم زنده کرد.

ساعتی قبل دوستی تماس گرفت و من را به حافظ خوانی و شعر دعوت کرد و من گفتم حافظ خوانی نیازی به من ندارد گفت : شما حافظ را با معنا و تحلیلی و از بر می خوانید و در پس هر شعر هم هزار نکته و تفسیر از خود حافظ و سایر کتب و قرآن دارید (فکر کنم وضع مالیش خوب بود و می خواست هندونه های یلداشو بده زیر بقل من) و حافظ خوانی با داستان و تفاسیر شما رنگ دیگری دارد ولی در نهایت با جواب منفی من مواجه شد.

+عکس و موسیقی برای این پست بماند برای آخر شب

+ برایم بنویسید


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها